- لکه دار
- دارای لکه داغ دار
معنی لکه دار - جستجوی لغت در جدول جو
- لکه دار
- دارای لکه، داغدار
لکه دار شدن: دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
لکه دار کردن: ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
- لکه دار
- Smeared, Spotted, Spotty, Stained
- لکه دار
- manchado
- لکه دار
- verschmiert, befleckt
- لکه دار
- zaplamany, plamisty, poplamiony
- لکه دار
- запачканный , пятнистый , запачканный
- لکه دار
- забруднений , плямистий
- لکه دار
- besmeurd, gevlekt, bevlekt
- لکه دار
- manchado
- لکه دار
- macchiato
- لکه دار
- दागदार , धब्बेदार , दागी
- لکه دار
- ternoda, berbintik, bernoda
- لکه دار
- 더럽혀진 , 얼룩덜룩한 , 얼룩진
- لکه دار
- מוכתם , מנוקד , מוכתם
- لکه دار
- 污秽的 , 有斑点的 , 有污渍的
- لکه دار
- 汚れた , 斑点のある , 汚れた
- لکه دار
- lekelendirilmiş, benekli, kirli
- لکه دار
- iliyojaa, na madoa
- لکه دار
- เปื้อน , เป็นจุด , มีรอยเปื้อน
- لکه دار
- দাগযুক্ত , দাগযুক্ত , দাগযুক্ত
- لکه دار
- داغدار , دھبہ دار
- لکه دار
- ملوّثٌ , مبقوعٌ , مفطّطٌ , مصبوغٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاه استوار
کلاه دار، آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه
آدم مدبر و تیز هوش و سریع الانتقال و با ذوق
آنچه که دارای لبه و کناره باشد، یا کلاه لبه دار. کلاهی که دارای آفتاب گردانست
آنچه دارای لبه باشد
چیزی که بر آن لک افتاده باشد
پرتقال یا خربزه یا سیب یا هندوانه لکدار، قسمتی از میوه که فاسد و تباه شود آنچه لک دارد، قسمتی از میوه که بر اثر ضربت فاسد شده
ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
دارای لکه کردن داغ دار کردن، متهم و رسوا کردن: ازدواج با این زن حیثیت ترا لکه دار میکند